سفارش تبلیغ
صبا ویژن
fetne4.jpg
کرم های فاسد 88
سه شنبه 93/2/30 ساعت 5:44 عصر | نوشته ‌شده به دست reza | ( نظرات )

کرم‌های فاسد در فتنه 88 را
یادتان هست؟!

وبسایت هاشمی‌ رفسنجانی با استناد به مواضع صریح امام و رهبری، از خودسرها انتقاد کرد.
سایت شخصی هاشمی در مقاله‌ای از قول حضرت امام نوشت که خودسرها، کرم‌های فاسد انقلابند. این سایت همچنین به مواضع رهبر معظم انقلاب استناد کرد که رفتارهای خودسرانه را به ضرر کشور دانسته‌اند.
آنچه در تحلیل سایت شخصی هاشمی مغفول و مسکوت مانده این پرسش است که آیا خودسری چند جوان فقط مصداق هشدارهای امام و رهبری است؟! اگر خودسری در سرپیچی از قانون و امر ولایت مصداق پیدا می‌کند، آیا فتنه‌انگیزی و آشوبگری برخی جریان‌های سیاسی و سران فتنه به نیابت از  سرویس‌های جاسوسی بیگانه که متأسفانه مورد حمایت کسانی چون آقای هاشمی قرار گرفت، مصداق اصلی و واقعی خودسری نبود؟ قطعا آن عدم تمکین به قانون و ترویج خود‌رأیی و تن ندادن به جمهوریت بزرگ‌ترین خودسری‌ها از سوی «کرم‌های فاسد» بود.

حکایت طفیلی
 و قفیلی‌های حزب مشارکت

معاون سیاسی حزب منحله مشارکت از رخوت اصلاح‌طلبان ابراز نگرانی کرد و در عین حال گفت باید از فرصت و ظرفیت کسانی چون ناطق نوری استفاده کرد.
آذر منصوری در مصاحبه با روزنامه شرق گفته است: بی عملی اصلاح‌طلبان در شرایط فعلی قابل نقد است و من دنبال جایی می‌گشتم که این را مطرح کنم. رخوت اصلاح‌طلبان نگران کننده است. در شرایط فعلی طرح این موضوع که حمایت اصلاح‌طلبان از دولت کم شده خطای استراتژیک است.
عضو حزب افراطیون در ادامه درباره تعامل با کسانی چون ناطق نوری گفته است: سابقه گذشته و موضع‌گیری‌های «ناطق نوری» قابل رصد کردن است. عملکرد ایشان در مجلس پنجم هم قابل دفاع است. با اینکه «ناطق» رقیب «خاتمی» بود اما ما شاهد انتخاباتی جدی در اولین دوره شوراهای شهر و روستا بودیم. هیأت نظارت آن انتخابات از دل مجلس پنجم برآمد.
وی می‌افزاید: موضع‌گیری ایشان در طول سال‌های گذشته من را نسبت به نگاه منصفانه ایشان بیشتر متقاعد کرد. «ناطق» همه تلاشش را می‌کند تا جلو برخی تندروی‌ها را در کشور بگیرد. او تعامل خوبی با جریان‌های سیاسی برقرار کرده است. همه اینها یعنی می‌شود از توان ایشان برای مجلس آینده بهره گرفت. این واقع‌بینی در اصلاح‌طلبان ایجاد شده که باید از این ظرفیت برای شکل‌گیری یک مجلس معتدل در آینده استفاده کرد.
یادآور می‌شود اذعان این عضو حزب مشارکت به بی‌عملی اصلاح‌طلبان در حالی است که افراطیون مدعی اصلاحات مدت‌هاست به ریخت طفیلی و آویزان شدن از دیگران برای ابراز وجود خود عادت کرده‌اند که نمونه بارز آن در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته صورت گرفت. بنابر تصریح محمد علی نجفی عضو کمیته 4 نفره مشورتی خاتمی، نامزد اصلاح‌طلبان چند روز قبل از انتخابات 24 خرداد 92، تنها 8 درصد رأی داشت.

تصمیم‌سازی پشت درهای بسته
و جای خالی رسانه‌ها

فعالان رسانه‌ای با حضور در برنامه پایش شبکه یک سیما، به نقد و بررسی این برنامه اقتصادی پرداختند. عدم انتقادپذیری مسئولان به رسانه‌ها از مهمترین نکاتی بود که در این برنامه مطرح شد.
محمد طاهری سردبیر هفته‌نامه اقتصادی تجارت فردا در این برنامه گفت: برخی از وزرا قبل از اینکه دولت جدید روی کار بیاید برای اخذ رای اعتماد از رسانه‌ها کمک خواسته‌اند ولی اکنون درب وزارتخانه‌ها را بسته‌اند و با ما حتی در زمینه تأیید آمارها همکاری نمی‌کنند و متأسفانه برخی مسئولین نسبت به انقلاب‌های ارتباطی دید پایینی دارند و با این اوصاف باید بدانیم که پشت درب‌های بسته و حبس اطلاعاتی فساد به وجود می‌آید و ما ندانیم که سیاست‌گذارها قرار است چه کاری انجام دهند در کشور تنها عده‌ای خاص به اطلاعات دست می‌یابند و عده‌ای به دلیل عدم آگاهی از اهداف سیاستگذار ضرر می‌بینند که این تفاوت‌ها باعث ایجاد فساد در کشور می‌شود.
وی افزود: در گذشته خط قرمزها مشخص بود اما اکنون رئیس بانک مرکزی و بورس برای ما خط قرمز شده‌اند و وقتی از آنها سوال می‌پرسیم ناراحت می‌شوند، همچنین برای گرفتن آمار از وزارت اقتصاد با مشکل مواجه هستیم.
مرتضی حیدری مجری برنامه پایش در این ارتباط و در تایید صحبت‌های طاهری گفت: هفته گذشته آقای دکتر طیب‌نیا را در جلسه افق رسانه که در سالن همایش‌های صدا و سیما برگزار شد دیدم، ایشان گفتند: «آقای حیدری ما قبلا به برنامه پایش آمده بودیم برنامه خوبی است ولی چرا ما را دعوت نمی‌کنید که صحبت‌هایی را در برنامه پایش مطرح کنیم.» من هم گفتم هر یکشنبه‌ای که شما وقت داشته باشید در برنامه به روی شما باز است و در طول این صحبت نیز مدیر روابط عمومی ایشان حضور داشت، بعد که مدیر روابط عمومی برنامه ما پیگیری و از ایشان دعوت کرد روابط عمومی وزارت اقتصاد گفتند اصلا چنین چیزی نیست و آقای طیب‌نیا این را نگفته، حیدری از آقای طیب‌نیا برای حضور در برنامه‌ پایش دعوت کرد و ما باید بررسی کنیم و از این جور حرفها، این حرفها 180 درجه با حرفهای آقای طیب‌نیا در آن جلسه تفاوت داشت متاسفانه برخی روابط عمومی‌ها می‌خواهند مدیران خود را کنترل کنند.

متحدان ایران
رویای غرب درباره سوریه را بر هم زدند

یک کارشناس رژیم صهیونیستی گفت: پیش‌بینی اسرائیل در مورد سوریه تغییر کرده است.
به گزارش العالم، دستاوردهای ارتش سوریه در پاکسازی مناطق راهبردی این کشور از گروه‌های تروریستی، پیش‌بینی صهیونیست‌ها را در مورد آینده سوریه تغییر داده است.
«تزیپی حزقیلی» تحلیلگر کانال 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی در این باره گفت: حمص در برابر ارتش سوریه تسلیم شد.
گروه‌های تروریستی سلفی با سلاح‌های خود حمص را ترک کردند. این گروه‌ها به مدت دو سال کنترل این منطقه را در دست داشتند اما اکنون از حمص عقب‌نشینی کرده‌اند.
این کارشناس صهیونیستی افزود: «با عقب‌نشینی گروه‌های تروریستی از حمص، ایران و حزب‌الله دستاوردهای مهمی را رقم زدند و اکنون سوریه در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری قرار دارد.»
در همین حال رابرت فیسک تحلیلگر ارشد انگلیس ضمن تحلیلی در ایندیپندنت تصریح کرد:‌ پیش‌بینی غرب  درباره جنگ سوریه اشتباه از آب درآمده است و اکنون غرب از این سخن که اسد شکست خواهد خورد، عقب‌نشینی می‌کند.
فیسک  تاکید کرد: بسیاری از دولت‌های غربی، کارشناسان و شمار زیادی از روزنامه‌نگارانی که از 18 ماه قبل پیش‌بینی می‌کردند اسد شکست می‌خورد، از این تحلیل عقب‌نشینی کرده‌اند.

اسرائیل و آمریکا
مقاومت ایران را دشنه می‌دانند

وزیر امور استراتژیک اسرائیل گفت: سختی مذاکرات اخیر 5+1 با ایران به خاطر مقاومت ایران بود.
یوال اشتاینیتس در مصاحبه با رادیو اسرائیل گفت: مذاکرات اخیر میان ایران و گروه 5+1 با سختی‌های بزرگی رو به رو بود. در مذاکرات هسته‌ای وین، ایرانی‌ها بر چند موضوع تاکید می‌کردند که از جمله این موارد حفظ دستگاه‌های سانتریفیوژها و غنی‌سازی اورانیوم بود.
روزنامه نیویورک‌تایمز نیز در تحلیلی نوشت: شکاف‌های عمیقی در میان طرفین مذاکره بر سر موضوعاتی نظیر ابعاد و ظرفیت غنی‌سازی در ایران وجود دارد. یک دیپلمات اروپایی گفت ما انتظار انعطاف بیشتری از ایران داشتیم.
به نوشته این روزنامه یک مقام آمریکایی پیش از شروع مذاکرات وین گفته بود تایید ایران بر ظرفیت غنی‌سازی و تعداد سانتریفیوژها، مانند دشنه‌ای است که شوک به مذاکرات وارد می‌کند(!) دیپلمات‌های غربی با نزدیک شدن به 20 جولای (پایان توافق ژنو) نسبت به مذاکرات بدبین هستند. ایران خواستار آن است که تعداد سانتریفیوژهایش از تعداد 19 هزار دستگاه کنونی را به 50 هزار دستگاه از جدیدترین و پیشرفته‌ترین مدل آن افزایش دهد. اکثر سانتریفیوژهای کنونی ایران از رده خارج‌اند و فقط 10 هزار دستگاه آن عملیاتی‌اند. اما غرب خواستار حفظ 3 هزار سانتریفیوژ است.

فهرست طولانی جنایت‌های انگلیس
و حیای عجیب معاون وزیرخارجه

معاون وزیر خارجه می‌گوید، ایران از انگلیس عذرخواهی نمی‌کند اما در مورد پرداخت غرامت مذاکره می‌کند!
به گزارش ایسنا مجید تخت‌روانچی در گفت‌وگو  با روزنامه گاردین اظهار داشت: ایران آماده است تا به عنوان بخشی از یک توافق کلی برای بازگرداندن روابط دیپلماتیک میان ایران و انگلیس در مورد پرداخت غرامت به این کشور به خاطر حمله به سفارت آن در تهران در سال 2011 مذاکره کند، اما به طور رسمی از انگلیس عذرخواهی نخواهد کرد.
وی افزود که بازگرداندن روابط دو جانبه با انگلیس که پس از حمله به سفارت این کشور در تهران متوقف شد مورد بحث بوده است. احتمال داشت که تا پایان سال یک توافق در این زمینه صورت گیرد اگرچه هیچ جدول زمانی تعیین نشده است.
روانچی ادامه داد: عذرخواهی رسمی مورد بحث نیست. چیزهای زیادی وجود دارد که در گذشته اتفاق افتاده اما ما هیچگاه به خاطر آنها عذرخواهی دریافت نکرده‌ایم اما اکنون درخصوص اتفاقی که افتاده با دولت انگلیس در ارتباط هستیم. وی افزود پرداخت غرامت یکی از موارد مورد بحث است.
معاون وزیر خارجه در این گفت‌وگو به سوابق ممتد خباثت و خیانت رژیم انگلیس علیه ملت ایران طی 150 سال گذشته و تحمیل دو کودتا و رژیم استبدادی پهلوی به کشورمان اشاره‌ای نکرده همچنان که رفتارهای موذیانه رژیم انگلیس در مواردی نظیر حمایت از گروهک‌های ضد انقلاب، حمایت از رژیم صدام در جنگ تحمیلی، حمله به سفارت ایران، راه‌اندازی فتنه سلمان رشدی علیه قرآن کریم و پیامبر اعظم(ص)، نقش‌آفرینی در تحریم‌های اقتصادی غیرقانونی، کارشکنی در مذاکرات هسته‌ای و نقش‌آفرینی در فتنه و آشوب سال 88 سزاوار حداقل عذرخواهی و پرداخت غرامت‌های سنگین است. دولت انگلیس اخیرا نیز چند شرکت ایرانی را در فهرست تحریم‌ها قرار داد که حتی از سوی مطبوعات انگلیس مورد سرزنش قرار گرفت. این مطبوعات تأکید می‌کنند، دولت لندن بردگی آمریکا و اسرائیل را می‌کند و باعث تحقیر مردم انگلیس می‌شود.

استقبال ویژه رادیو اسرائیل
از اظهارات ناپخته

رادیو اسرائیل از برچسب‌زنی‌های رئیس جمهور به منتقدان استقبال کرد.
منوشه امیر در تحلیلی که وبسایت رادیو اسرائیل منتشر کرده نوشت: «حسن روحانی بی‌حوصله شده و به سیم آخر زده و خیلی صریح و روشن سخن می‌گوید و از تهدیدهای سپاه پاسداران و هشدارهای نظام نیز ککش نمی‌گزد. او در یکی از سخنرانی‌های چند روز پیش می‌گوید که در حکومت اسلامی ایران افرادی وجود دارند که از بحران سود می‌برند و از آشوب پول به جیب می‌ریزند و از تنش سیاسی تغذیه می‌کنند. همین سخن را یکی از معاونان ارشد او تکرار می‌کند. گستاخی بسیار می‌باید که روحانی چنین سخنی بگوید و این گونه پرده از چهره رژیم بدرد.»(!) خوب احساس می‌شود که کاسه صبرش لبریز شده و دریافته است که دست و بالش را بسته‌اند و علیه دولتش توطئه‌چینی می‌کنند و حتی ممکن است که نقشه قتل او را می‌ریزند.
او نیز خوب می‌داند که عوامل پر قدرتی در رژیم وجود دارند که برای حفظ توان زورگویی و خودسری خویش حاضر به ارتکاب هر نوع جنایتی هستند. کافی است که چند پیچ و مهره هلیکوپتری را که حامل روحانی به یکی از استان‌هاست شل کنند و یا در مسیر حرکت کاروان او در جاده کلکی بزنند. تصادمات اتوبوس و اتومبیل و کشته شدن مشکوک افرادی که از دیدگاه رژیم نامطلوب تشخیص داده شده‌اند، در حکومت اسلامی ایران یک پدیده نادر نیست!
رادیو اسرائیل افزود: ولی اگر حسن روحانی پرده‌دری می‌کند و با صراحت می‌گوید که در حکومت عواملی وجود دارند که سودشان در ادامه تنش و درگیری و آشوب است، شاخ فیل نشکسته و کشف آمریکا نکرده است. از روز اولی که این رژیم روی کار آمد شیوه‌اش همین بود(!) 35 سال است ادعا می‌کنند که «دشمن کمین کرده و می‌خواهد آسیب برساند و ضربه بزند.» مفهوم این سخن آن است که رژیم دهان منتقدین را ببندد، روزنامه‌ها را تعطیل کند و سکوت گورستانی در ایران برقرار سازند(!)
تحلیلگر رادیو رژیم صهیونیستی آنگاه با استناد به مواضع شجاعانه حضرت امام در دفاع مقدس نوشت: برحسب معیارهای حسن روحانی حتی خمینی هم بحران‌آفرینی می‌کرد(!) چرا که او جنگ را 8 سال ادامه داد... حسن روحانی شهامت نشان داده وقتی که می‌گوید در حکومت اسلامی عواملی وجود دارند که نفع خود را در ادامه تنش و درگیری می‌یابند.
گفتنی است آقای روحانی در ادبیاتی که ان‌شاءالله از سر بی‌دقتی است، گفتمان مقاومت را به شعر و شعار فرو می‌کاهد و ادعا می‌کند که کسانی می‌خواهند ما به روی دنیا خنجر بکشیم(!) در حقیقت این همان مضمونی است که غرب به خاطر عزت و استقلال ملت ایران و سایر ملت‌های مستقل علیه آنها ترویج می‌کند. منبع: کیهان



برچسب‌ها: خبرهافتنه 88

هرگز هم صحبت نمی شوم 1
یکشنبه 93/2/14 ساعت 11:34 عصر | نوشته ‌شده به دست reza | ( نظرات )
مرحوم «استاد محمدرضا لطفی»؛ از جبهه جنگ تا آمریکا؛

هرگز با بی‌بی‌سی و صدای امریکا هم‌صدا نمی‌شوم/شهید آوینی هم می‌گفت هنوز تحت تأثیر آن آهنگ هستم/ می‌خواستیم با حقیقت انقلاب اسلامی همراه باشیم

بعد از وقوع انقلاب اسلامی، «استاد لطفی» همچنان با مردم همراه بود.

 گروه فرهنگی مشرق - شاید مهم‌ترین خبر روز جمعه‌ی خبرگزاری‌ها و رسانه‌های مجازی و شنبه‌ی روزنامه‌‌ها این بود: «استاد «محمدرضا لطفی» خالق موسیقی‌های ماندگاری انقلاب و دفاع مقدس و یکی از چیره‌دست‌ترین نوازندگان تار و سه‌تار درگذشت.»

«محمدرضا لطفی» با آنکه چهره‌ مشهوری در میان موسیقی‌دوستان محسوب می‌شد، اما از حیث ناگفته ماندن سوابق انقلابی و دینی‌اش، هیچ‌گاه آن طور که باید شناخته نشد. به خصوص انکه  بعد از انتقاد صریح او از یار و همکار سابقش «شجریان» به دلیل گفتگو با رسانه‌های ضدانقلاب مانند بی‌بی‌سی فارسی در این سال‌های اخیر، بسیاری از رسانه‌هی مدعی روشنفکری او را بایکوت خبری کرده بودند. از همین رو برآن شدیم تا او را به روایت مواضع و صحبت‌های خودش معرفی کنیم:

 «بنده در سال 1325 هجری شمسی در گرگان متولد شدم و در یک خانواده‌ی فرهنگی رشد یافتم. پدر و مادرم معلم بودند و این موضوع برای من شانس بزرگی به حساب می‌آمد، چون از همان زمان معلم مقام بلندی داشت و معلم‌ها نیز به معنای واقعی معلم بودند و به کسی ارفاقی نمی‌دادند و اهل پارتی‌بازی و این قبیل مسائل نبودند. مادرم مدیر مدرسه بود و پدرم نیز ناظم و حدود 15 سال در ترکمن صحرا به کار معلمی اشتغال داشتند و واقعاً برای آموزش بچه‌های ترکمن خیلی زحمت کشیدند.»

پدرش بعدها وارد عرصه‌ی تجارت گندم و پنبه و برنج و ... شد، هر چند فرهنگ را هم رها نکرد. ضمن اینکه در عرصه‌های سیاسی همچون ملی شدن صنعت نفت نیز فعالیت داشت. او خود در مورد سابقه‌ی علاقه‌ی خانوادگی‌اش به موسیقی ادامه می‌دهد: «پدر و هم مادرم هر دو عاشق موسیقی بودند. در همان زمان در ترکمن صحرا معلم‌های دیگری بودند و گاهی اوقات، دور هم جمع می‌شدند و ترانه می‌خواندند و موسیقی اجرا می‌کردند، که این کار جنبه تفریح و سرگرمی داشت...»

پدرش صدای فوق‌العاده‌ای داشت و در اپرای رستم و سهراب در باغ آغامحمدخانی آن موقع که الان پارک شهر نام دارد، در 18-17 سالگی یک پی‌اس را اجرا کرد. مادرش نیز شیفته‌ی موسیقی بود و در عین حال شرعیات و قرآن تدریس می‌کرد و تا پایان عمرش هم در اغلب مدارس گرگان به تدریس خود ادامه ‌داد. با توجه به علاقه‌ی پررنگ پدر و مادر، ایرج -برادرش- هم به نواختن تار علاقه‌مند می‌شود: «برادرم چون زراعت‌کاری می‌کرد و عادت داشت به خانه که می‌آید در اتاقش 20 دقیقه شب‌ها دراز کشیده در رختخواب تار بزند و من بدون اینکه آگاه باشم، به‌خاطر علاقه‌مندی در درگاه می‌نشستم و از اول ساز تا بیست دقیقه که تار می‌زد؛ او را نگاه می‌کردم و وقتی خسته می‌شد؛ از من می‌خواست تارش را در کمد بگذارم. پس اجازه داشتم که بنشینم و به صدای سازش گوش کنم. درغیر این صورت بچه‌ای در سن من نباید تا ساعت 10 شب بیدار می‌بود تا ساز برادرش را گوش کند.» (ایلنا)

بعدها به کیهان فرهنگی در مورد تأثیری که از برادرش گرفت، این چنین می‌گوید: «من اصلاً با تار برادرم بزرگ شدم و بیشتر تحت تاثیر تازنوازی او بودم تا زندگی فرهنگی پدرم، چون پدرم دیگر به کار تجارت مشغول بود و محیط خانوادگی از آن حالت قبلی خارج شده و کاملاً درگیر مسائل زراعت و تجارت بود.»

در چنین شرایطی علاقه‌ی او به موسیقی شکل گرفت: «یک روز که داشتم در خانه تار تمرین می‌کردم و کسی غیر از عمه‌ام که آذربایجانی بود؛ در منزل نبود، یکی از دوستان برادر بزرگترم یک‌باره سرش را از بالای ‌دیوار بالا آورد و گفت: محمدرضا تو تار می‌زنی؟ من الان می‌روم و به دبیر می‌گویم. آن زمان کلاس 10 دبیرستان بودم و از کلاس 8 دبیرستان شروع به تار زدن کرده بودم. من دنبالش دویدم که نروی و بگویی. من تار نمی‌زنم. اگر می‌گفتم که تار می‌زنم دیگر نمی‌توانستم یواشکی تار بزنم. او هم رفت و به دبیر ادبیات گفت. معلم ادبیات که از تهران آمده بود به من گفت: در گروهی که برای جشن انتهای سال دبیرستان آماده می‌کند، تو تار می‌زنی یا تار می‌زنی یا ادبیات صفر می‌گیری! من هم مجبور شدم که تار بزنم. روزی که تار را در ملحفه به دبیرستان می‌بردم، برادرم مرا دید و صدا کرد. من؛ بچه بداخلاق، اخمو و گوشه‌گیری بودم و با کسی حرف نمی‌زدم. به من گفت: تو تار می‌زنی؟ گفتم: بله گفت: چرا نیامدی سنتور کار کنی که من بلدم تا با تو از روی نت کار کنم؟ با اخم گفتم: من تار دوست دارم و او جواب داد: برو تارت را بزن. دیالوگ ما در همین حد بود.»

 

در سال‌های نوجوانی و جوانی، «محمدرضا» به مدت پنج سال در هنرستان موسیقی، نزد استادانی چون «علی اکبر شهنازی» و «حبیب‌الله صالحی» شاگردی کرد. پس از پایان هنرستان نیز به دانشکده‌ی موسیقی راه یافت و به تکمیل آموخته‌هایش پرداخت. در این زمان از استادانی مانند «نورعلی برومند»، «عبدالله دوامی» و «سعید هرمزی» نیز بهره جست. (ویکی‌پدیا)

 

در سال 1343جایزه‌ی نخست موسیقی‌دانان جوان را نیز کسب کرد و در همین مسیر، به زودی با جوانی به نام «محمدرضا شجریان» آشنا شد.  «مرحوم لطفی» در یادداشتی که در سال 89 در خبرنامه‌ی داخلی «آوای شیدا» منتشر شد، با اشاره به آشنایی و همکاری‌اش با «شجریان» در اجرای آثار به یاد ماندنی «شب نورد» و «ایران ای سرای امید» می‌نویسد: «شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم. من با شجریان در مرکز حفظ و اشاعه آشنا شده بودم و یک برنامه با هم اجرا کرده بودیم. (اولین جشن هنر شیراز که از طرف مرکز حفظ و اشاعه زیر نظر استاد برومند به فستیوال شیراز رفته بودیم.) اجرای این برنامه ما را به هم نزدیک‌تر کرد و این گونه دوستی ما شکل گرفت و وقتی من به رادیو رفتم، او نیز در رادیو فعال‌تر شد. شجریان اهل رفتن به مهمانی‌هایی بود که خواص کشور تشکیل می‌دادند و بیشتر درآمد ایشان از این راه تامین می‌شد.» 

در سال 1353به عضویت گروه علمی دانشکده موسیقی درآمد و در همین سال همکاری خود را با رادیو آغاز کرد. به مدت یک سال و نیم به عنوان مدیر گروه موسیقی دانشکده موسیقی هنرهای زیبای تهران به کار مشغول شد و پس از آن از این سمت استعفا کرد. در سال 1354گروه شیدا را راه‌اندازی کرد و به همراه گروه عارف به سرپرستی «حسین علیزاده» به بازخوانی و اجرای دوباره‌ی آثار گذشتگان پرداخت. سپس کانون چاووش را با همکاری هنرمندانی مثل «حسین علیزاده»، «پرویز مشکاتیان» و «علی اکبر شکارچی» راه‌اندازی کرد و در طی یک فعالیت چشمگیر آثاری از این گروه به جای ماند که به گفته‌ی بسیاری از اساتید از بهترین کارهای موسیقی ایران به شمار می‌روند. مجموعه آلبوم‌های چاووش از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین عوامل در جهت حرکت رو به جلو در موسیقی سنتی ایرانی به حساب می‌آید. (روزنامه اعتماد، 17 آذر 86)

 

«استاد محمدرضا لطفی در کنار هوشنگ ابتهاج»

اما با شعله‌ور شدن آتش انقلاب، «لطفی» نیز سیاسی‌تر و فعال‌تر شد. خانه‌ی او کنار بیمارستان مشهور هزار تختخوابی –امام خمینی فعلی- بود و هر روز او با صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای از آوردن شهدا و زخمی‌ها روبرو می‌شد. بنابراین تصمیم گرفت تا صدای انقلاب باشد. «مهدی کلهر» در مورد فعالیت‌های انقلابی «استاد لطفی» چنین می‌گوید: «در همان زمان کار دیگری بود با شعری از استاد ابتهاج راجع به 17شهریور با آهنگ «استاد لطفی» و صدای «شهرام ناظری» با دکلمه‌ی آقای «هوشنگ توکلی». یادم هست در همان زمان رایزن فرهنگی ایتالیا در تهران به دفترم آمد و آن اثر را ضبط کرد و به ایتالیا برد... 

هرکجا فریاد آزادی منم

من در این فریادها دم می‌زنم

من در این فریادها دم می‌زنم

هرکجا مشتی گرده شد مشت من

زخمی هر تازیانه پشت من...

این آهنگ این قدر موثر بود که در سالگرد 17شهریور سه، چهار بار از تلویزیون پخش شد، در قیطریه دیدم یک موتور سوار و سرنشینش این شعر را با آهنگ می‌خواند، که برایم خیلی جالب بود این آهنگ در این مدت کوتاه چقدر تأثیرگذار بوده است.»

کمی بعد به قول خودش سرنوشت خودش و گروه «چاوش» رسماً به انقلاب گره خورد: «شش ماه پیش از روز قیام، شجریان درگیر مسائل انقلاب نبود، شاید خیلی هم نمی‌دانست دارد چه می‌گذرد. من نیز هرگز عادت نداشتم که کسی را به سویی بکشانم و به همین دلیل راجع به مسائل سیاسی صحبتی نمی‌کردم. یک روز که به آپارتمان من در امیرآباد می‌آمد، با من صحبت می‌کرد و گفت در بین راه که می‌آمدم یک اعلامیه دست من داده‌اند که از همه خواسته‌اند به جنبش مردم بر علیه شاه بپیوندند. اعلامیه را خواندم که متعلق به جبهه‌ی ملی یا شاید نهضت آزادی بود. در چهره‌اش عکس‌العملی ندیدم، اما راجع به اوضاع کمی با ایشان صحبت کردم. پس از چند هفته احساس کردم که مسائل او را متاثر کرده. چند ماه قبل از این، دیگر کسی نبود که بتواند در مقابل کشتارها و حکومت نظامی بی‌تفاوت بماند و همین امر باعث شد که من بتوانم از او بخواهم که اثر «شب‌نورد» را در استودیو بل بخواند. با این خواندن دیگر می‌شد او را متحد انقلاب واقعی مردم تلقی کرد و کارهای جدیدی با صدای بی‌نظیر او را ارائه کرد. کار «شب‌نورد» با صدای ایشان، و کار «آزادی» که «ناظری» خوانده بود را به تلویزیون بردم. کسی که در مقابل خیابان تلویزیون با اسلحه ایستاده بود که یکی از خبرنگارانی بود که من او را می‌شناختم. هنگامی که مرا دید گفت: آقای لطفی در اینجا چه می‌کنید؟ من گفتم می‌خواهم دو اثری که ساخته‌ام را به اتاق پخش ببرم. این اولین کار موسیقی ایرانی بود که گروهی ایرانی آن را به ملت هدیه می‌کرد. تاثیر این اثر و سرود آزادی چنان بود که بیشتر مردم آن را زمزمه می‌کردند و این گونه سرنوشت من و گروه شیدا و چاووش رسماً به انقلاب گره خورد.»

بعد از وقوع انقلاب اسلامی، «استاد لطفی» همچنان با مردم همراه بود. «مهدی کلهر» که خود در اوایل انقلاب جز مسئولین فرهنگی به شمار می‌رفت، در مورد آثار انقلابی او این چنین می‌گوید: «سال 1359 در دولت آقای رجایی به فرهنگ و هنری رفتم و با افرادی مثل استاد لطفی ارتباط داشتم، آن دفتر هنری نمونه‌سازی هم متعلق به وزارت آموزش و پرورش و در دست آقای سیدجوادی بود، این دفتر با پیشنهاد من با استدلال شکل‌گیری و هدایت هنر در کشور شکل گرفت، سپس با شهید دکتر بهشتی، شهید باهنر و شهید رجایی در این دفتر جلساتی را تشکیل دادیم و تا زمانی هم که ما بودیم به برنامه‌های رادیو تلویزیون خط می‌دادیم و کار ما اصلاً نمونه‌سازی در هنر بود و چند کار از استاد لطفی هم در همان دفتر تصویب شد و بسیار هم تأثیرگذار بود. یادم هست که یک فیلم 8 میلی‌متری از مادر یکی از شهدا که در حال شیون زدن بود را با آقای لطفی می‌دیدیم، به ایشان گفتم می‌خواهم به جای صدای شیون این زن نی باشد و این حالت را با نی بیان کنیم. استاد لطفی شب این برنامه را دید و فردا یک نوازنده نی که یادم نیست چه شخصی بود را به آنجا آورد و آن کار را ضبط کردیم که یک اثر فوق‌العاده‌ای شد و من هنوز یک کلیپ تصویری زیبا و تأثیرگذار معادل آن را در سینما ندیده‌ام. افرادی از فرانسه و آمریکا هم با من تماس گرفتند و این کار را می‌پسندیدند. آقای شهید آوینی هم می‌گفت هنوز تحت تأثیر آن 27 دقیقه کار هستم.»

اما مهم‌ترین اثر «لطفی» در راستای حمایت از انقلاب اسلامی مردم، تصنیف مشهور «ایران ای سرای امید» با شعری از «هوشنگ ابتهاج» و صدای «محمدرضا شجریان» است. استاد لطفی خود در مورد این اثر به کیهان فرهنگی چنین می‌گوید:

«در واقع ما تحت تأثیر تظاهرات و شور و حرکت مردم بودیم، چون ما هم که در خانه نمی‌نشستیم؛ بلکه دائم در خیابان‌ها و در تظاهرات حضور داشتیم، مثلاً یک روز صبح سحر در خانه‌ی مرحوم آقای طالقانی حاضر بودیم برای رفتن به در دانشگاه و یا آن رعب و وحشت و نگرانی‌ها و احساساتی که هنوز انقلاب پیروز نشده بود، خب وقتی مجموعه‌ی‌ اینها را کنار هم می‌گذارید و بعد انقلاب هم پیروز می‌شود، خود به خود یک شور و حرکت خاصی در شما نمایان می‌شود و نمی‌توانید بی‌تفاوت باشید، حال این ندا باید یک حقیقت عینی هم داشته باشد تا تأثیرگذار باشد و ما هم که قصد ریا و فریب نداشتیم و می‌خواستیم با این حقیقت [انقلاب اسلامی] همراه و همگام باشیم و به دنبال این که پست یا سمتی هم به ما بدهند نبودیم، یعنی روی آن عشق و علاقه‌ی درونی و باطنی حرکت می‌کردیم. شعر این کار را هم باید آقای سایه (ابتهاج) می‌سرودند، به او گفتم: «سایه» (تخلص هوشنگ ابتهاج) دیر شده، شجریان باید تمرین کند و وقت کافی نداریم، زود باش، سایه گفت: آقا نمی‌آید. چکار کنم؟ گفتم تو را به خدا یک کاری بکن، چون فردا باید این را اجرا کنیم، یعنی درست یک روز قبل از اجرای کنسرت شعرش آماده نبود. خلاصه سایه مانده بود که این شعر را چگونه بسراید، من هم رفتم و سه‌تارم را برداشتم و خودم شروع کردم برای سایه خواندن، یعنی نه خواندن با شعر، بلکه ریتم آهنگ را برایش با صدا اجرا کردم، یک دفعه سایه در یک حالتی قرار گرفت که شاید باور نکنید و در عرض 2دقیقه این شعر آمد و آن را گرفتیم. فوراً به شجریان زنگ زدم و گفتم بدو که وقت تمرین نداریم، این بود که به روی صحنه رفتیم و این اثر را اجرا کردیم...



برچسب‌ها: خبرها

هرگز هم صحبت نمی شوم 2
یکشنبه 93/2/14 ساعت 11:33 عصر | نوشته ‌شده به دست reza | ( نظرات )

 

قسمت  دوم

واقعیت این تصنیف فریادی است که از انقلاب حرف می‌زند و این چیز کمی نیست و من می‌خواستم این فریاد گفته شود. در تمرین به شجریان گفتم این را باید بالا بخوانی، چون اگر پایین بخوانی بچه‌ها نمی‌فهمند و حس و حال سرود را متوجه نمی‌شوند، موزیک را تا نواختیم شجریان خواست بم بخواند، اما من خودم با کوک بالا یک دفعه شروع کردم به خواندن. شجریان آنقدر خندید که از روی صندلی افتاد و گفت این چه صدایی است تو در می‌آوری؟ گفتم خب تو نمی‌خوانی و من مجبورم بگویم آقا اینجور بخوان و فریاد بزن، چون این شعر و آهنگ و آواز یک فریادی خاص دارد، ایران ای سرای امید، بر بامت سپیده دمید...»

با آغاز جنگ تحمیلی، ساز «محمدرضا لطفی» هم رنگ و بوی جنگ به خود گرفت: «در همان زمان چند آهنگ برای جبهه ساختم که دو آهنگ آن را شهرام ناظری خواند، وقتی در اهواز به جبهه رفتم و می‌خواستم آن حال و هوا را از نزدیک ببینم، در اهواز 5ـ6نفر بیشتر در شهر دیده نمی‌شدند. یک ساندویچ‌فروشی هم بود که فقط برای همان افراد کالباس و ساندویچ داشت و اگر کسی آنها را می‌خرید دیگر در شهر غذا هم نبود، بعد رفتیم که آنجا را ببینیم و در اهواز کنسرت بگذارم، در این باره با شجریان هم صحبت کردم، او هم به اجرای چنین کنسرتی در اهواز راضی بود. سپس به دفتر تبلیغات اسلامی اهواز رفتم که یک اتاق کوچکی داشت و فقط یک آدم در آن بود، دیدم که فقط همین یک نفر اینجاست، وقتی با او در این باره صحبت کردم، خیلی خوشحال شد و گفت کی می‌خواهید این کنسرت را اجرا کنید، همین هفته؟

چون وضعیت بسیار بحرانی بود و احتیاج به روحیه داشتند، گفتم نه، ما که برویم تهران بعد می‌آییم و این کار را انجام می‌دهیم، کنسرت اجرا نشد، اما آهنگی را ساختم که شعرش از مشفق کاشانی بود و شهرام ناظری هم یک بیت وسطش را خوانده بود و ما این نوار را بعد از برگشتن‌مان از اهواز اجرا و ضبط کردیم، اما صدا و سیما به دلایل خاص خودش حاضر به پخش آن نشد، آخر سر هم آقای مشفق به هویزه رفت، من گفتم تو که می‌روی این کاست را به رادیو محلی آنجا بده تا پخش کنند چون اهواز در مرکز جنگ قرار دارد و آنها بهتر می‌فهمند داستان و حکایت این اثر چیست.

خلاصه آقای مشفق که کاست را به رادیو اهواز برد، فوراً به روی آنتن رادیو رفت و صبح تا شب آنرا پخش می‌کردند. بعد از 5ـ6ماه مسؤولان وقت در تهران وقتی دیدند رادیو اهواز مرتب آنرا پخش می‌کند. اینها هم شروع کردند به پخش آن اثر، آن موقع مقام معظم رهبری، اگر اشتباه نکنم مسؤولیتی در جهاد سازندگی داشتند و امام جمعه تهران هم بودند، بنده نامه‌ای به ایشان نوشتم که دستور دهند از کنسرت ما حمایت کنند و تمامی حکایت‌ها را برای ایشان نوشتم، اتفاقاً یادم هست زیر همان نامه خطاب به رئیس دانشگاه تهران نوشتند که اقدام کنند.»

او در گفتگو با کیهان فرهنگی خاطره‌ای از روزهای جبهه و شهید شدن یکی از رفقایش می‌گوید:

«یکی از دوستان ما در‌‌ همان سفر با شهید چمران شهید شد، اول 5نفر بودیم، آقایی که رئیس موزه هنر معاصر بود، آقای ناصر پلنگی و دو نفر دانشجو هم بودند، خودم هم که رانندگی می‌کردم یک دفعه یکی از این هواپیماهای توپولف پایین آمد، گفتم بچه‌ها کارمان تمام شد، اما با فاصله شاید کمتر از 10متری از بالای ماشین ما بی‌صدا رد شد، من بچگی اهواز رفته بودم و می‌دانستم به خرمشهر که می‌رسی باید بپیچی سمت چپ تا بروید روی پل و به سمت اهواز حرکت کنید و جاده را تقریباً می‌شناختم اما در آن شرایط جنگی که رفتم آنهم با ماشین صدا و سیما، ماشین ما را که دیدند ما را به گذرگاهی هدایت کردند و گفتند بفرمایید، پس از دقایقی از بچه‌ها پرسیدم که راستی چرا ما را از این گذرگاه فرستادند، در حین رانندگی که بودم می‌دیدیم که تمام تانک‌ها و مسلسل‌های سنگین را استتار کرده‌اند و با برگ و توری آن‌ها را پوشانده‌اند، بعد گفتیم که راستی چرا این‌ها را اینجا گذاشته‌اند، یک کیلومتری که حرکت کردیم دیدیم صدای مسلسلی می‌آید که ما را نشانه گرفته، ما هم تمام ماشین را با گل استتار کرده بودیم و فقط یک سوراخ روی شیشه آن گذاشته بودیم، در‌‌ همان هنگام با ماشین رفتیم توی کرت پایین کنار جاده و بچه‌ها از ماشین پریدند بیرون و سینه‌خیز به پشت ماشین آمدند، دیدیم فرصت ماندن نیست و مسلسل هم امان نمی‌داد، به بچه‌ها گفتم من دور می‌زنم. فقط شما باید سریعاً بخوابید کف ماشین، چون در موقعیتی قرار گرفتیم که تقریباً از دید مسلسل‌چی پنهان بودیم و خلاصه فوراً از تیررس دشمن دور شدیم، بعد متوجه شدیم که خرمشهر و پل خرمشهر را هم عراقی‌ها تصرف کرده‌اند و ما داشتیم به طرف دشمن حرکت می‌کردیم بعد که به عقب برگشتیم خودی‌ها ما را گرفتند و گفتند شما کی هستید! چون ما از طرف دشمن می‌آمدیم، ما هم گفتیم‌ای بابا ما باید بگوییم شما کی هستید، حال شما از ما می‌پرسید؟! یکی از آن‌ها که ما را می‌شناخت گفت والا ما فکر کردیم شما از رادیو تلویزیون آمده‌اید و می‌خواهید برای فیلمبرداری بروید، ما هم گفتیم که شما حداقل باید به ما می‌گفتید که اینجا مسیر دشمن است تا ما نمی‌رفتیم، اصلاً شاید ما دشمن بودیم، شما چرا حتی یک سؤال از ما نکردید که کی هستید و کجا می‌روید؟!

آن زمان اهواز موقعیت بسیار نامناسبی داشت، هواپیماهای عراقی هم هر شب آنجا را بمباران می‌کردند، خاطره آن ایام را هیچگاه فراموش نمی‌کنم، بچه‌های جهاد سازندگی بچه‌های فوق‌العاده‌ای بودند، یکی از بچه‌های فنی شب‌ها می‌آمد و در هوای آزاد کنار ما می‌نشست و می‌گفت: خواهش می‌کنم برایم حرف بزنید، خیلی صادقانه عمل می‌کردند و خلوص نیتی قوی داشتند و واقعاً آدم تحت تأثیر آن همه صداقت و خلوص قرار می‌گرفت و ما هم آن احساسات پاک را می‌آوردیم و در عرصه موسیقی و‌‌ همان شور حرکت و صداقت و اخلاص را با زبان شعر و موسیقی و آهنگ بیان می‌کردیم، اگر آثار موسیقایی آن زمان زیبایی، جذابیت و ماندگاری خاصی دارد برمی‌گردد به صداقت و خلوص نیتی که آن رزمندگان داشتند.‌‌ همان حال و هوا روی ما هنرمندان هم اثر می‌گذاشت و به شکل ترانه و سرود بیرون می‌آمد.»

او به زودی بر سر تهیه‌ی آلبوم «بیداد»، با «محمدرضا شجریان» دچار اختلاف شد و به همین دلیل، «شجریان» کار را نیمه تمام رها کرد. سعایت بدخواهان و حسادت برخی نسبت به موفقیت گروه چاوش باعث شد تا این گروه به دلیل اختلافات درونی و با جدا شدن «مشکاتیان» و «ناظری» از هم بپاشد.

در سال 64، «محمدرضا لطفی» برای یک سفر دو هفته‌ای عازم آمریکا شد، اما سرنوشت طوری پیش رفت که او 24 سال در ینگه‌دنیا ماندنی شد: «سال 1364به خارج رفتم و البته قرار بود 2هفته آنجا بمانم و برگردم، اما انگار قسمت ما این بود که آنجا بمانیم. چون در چرخه‌ی کنسرت‌های اروپایی و آمریکایی قرار گرفتم و بعد از 2سال دیگر شرایط زندگی‌ام به گونه‌ای شد که دیگر نمی‌توانستم برگردم، بعداً که این مسأله را تحلیل کردم فهمیدم که این اتفاق رفتن به خارج باید برایم می‌افتاد. چون آنچه که در آمریکا و درباره‌ی فرهنگ و تمدن غرب دیدم و فهمیدم اگر در ایران بودم، آنطور آن را لمس نمی‌کردم. اصولاً غرب را در ایران یک طور دیگری می‌فهمیم، اما آنجا که هستی چون وارد مکانیزم آنها می‌شوی، یک جور دیگری آنها را می‌بینی و درک می‌کنی.»

  

البته اسکان «لطفی» در آمریکا فیزیکی ماند و روح استاد هیچ‌گاه به طور کامل ساکن آمریکا نشد. از معماری خانه‌اش گرفته تا التزام به صحبت کردن به زبان فارسی، همه نشان می‌داد که او می‌خواهد ایرانی بماند.  او خود در مورد حال و هوایش در آمریکا چنین می‌گوید: «در آمریکا که بودم حتی لحظه‌ای از ایران بی‌اطلاع نبودم، تحلیل‌های روزنامه‌ها را می‌خواندم و از طرق مختلف در جریان مسایل ایران بودم، به یاد دارم که حدود 6یا 7سال پیش خانه خواهرزاده‌ام میهمان بودم و صحبت‌هایی کردم که یکی از میهمانان گفت: انگار که اصلاً از ایران دور نبوده‌ای چون همین حرف‌های شما سخن روز است و در مجلس ایران و در فلان کمیسیون مطرح است، یعنی می‌خواهم بگویم آنجا هم که بودم از وطنم در تمام زمینه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی غافل نبودم. بد نیست این را هم بگویم یکی از شاگردانم که 5سال در سوئیس مانده بود و پناهندگی گرفت پس از یک سال و نیم اقامت در خارج یک روز به من گفت که نمی‌دانم چرا نمی‌توانم با ایرانی‌ها ارتباط برقرار کنم! سن و سالش هم نصف من بود، به او گفتم؛ می‌دانی چرا، به این خاطر است که وقتی روز اول به اینجا آمدی کت و شلوار ایرانی پوشیده بودی و مشخص بود که کارمند یا حسابدار شرکتی هستی اما پس از دو سه ماه کفش‌ات قرمز کتانی شد، یک کیف سوئیسی آبی و قرمز و یک چتر آبی هم به دست گرفتی و در این مدت کوتاه خیلی راحت تغییر کردی و سوئیس را پذیرفتی و حالا دیگر نمی‌توانی از آن دل بکنی، اما من نپذیرفتم و موقت رفتم و برگشتم.»

استاد لطفی در آمریکا پیشنهادات زیادی برای تولید مشترک با نوازندگان مشهور داشت، اما خود در مورد علت نپذیرفتن این پیشنهادات می‌گوید: «از سال ها پیش زیاد پیشنهاد شد که کار مشترک انجام دهیم ولی معمولاً من در شرایطی نبوده‌ام که بپذیرم؛ به این خاطر که در آن زمان همه کارهای با کیفیت در دست کمپانی ضد ایرانی MSI INTERNATIONAL بود و من مایل به همکاری با این کمپانی نبودم. یکبار حتی با من مذاکره هم شد، ولی پس از جواب رد، یک نوازنده‌ی هندی جایگزین من شد. من بارها با افراد شناخته شده‌‌ی گروه‌های مطرح موسیقی تمرین و کار کردم و حتی ضبط هم شد، اما هیچ وقت منتشر نشد.» (گفتگو با سایت فرارو)

او در آمریکا مدتی هم ساکن جنگل می‌شود. خود در مورد این دوره چنین می‌گوید: «من 2سال هم در جنگل‌های آمریکا زندگی کردم و خیلی اتفاقات برایم افتاد، چون می‌دانید که اصولاً قاره‌ی آمریکا از نظر مسایل طبیعی یک قاره‌ی وحشی است، باران‌های سیل‌آسا، رعد و برق و اتفاقات طبیعی آنجا غیرقابل تصور و کاملاً وحشی است، شاید باور نکنید ساعت 4صبح از خواب بیدار می‌شدم و می‌رفتم وسط جنگل و زیر باران بر روی یک درخت بریده اذان می‌دادم. با حضرت رسول اکرم (ص) هم یک رابطه خیلی عمیق دارم و همین مسائل است که انسان را به تکامل روحی می‌رساند.»

اما بالاخره طاقت استاد تمام می‌شود و تصمیم می‌گیرد بعد از 24 سال به ایران بازگردد:

«من در آمریکا، خانه و زندگی و وضعیت مجهز و خوبی داشتم، اما احساس کردم که در عرصه‌ی هنر و موسیقی در ایران به حضور من نیاز است و وضعیت فرهنگی و موسیقایی ما به هم ریخته است و اینجا من می‌توانم مفیدتر باشم تا آنجا، در عرض سه ماه تصمیم گرفتم به ایران بیایم و گفتم اینجا دیگر جای من نیست. باید به ایران بروم، اسباب و اثاثیه‌هایم را بعداً بیاورید و دیگر بر نمی‌گردم! این احساس نیاز در حدود 10سال پیش وجود نداشت، اما دیدم که وضعیت این هنر کاملاً به هم ریخته و رابطه‌ی نسل جدید هم دارد قطع می‌شود و اگر دیر بجنبم دیگر کار از کار گذشته و بعداً هم نمی‌توانیم کاری کنیم... من زمانی که قرار شد از آمریکا به ایران بیایم، به خداوند گفتم تو مرا به اینجا آوردی و الآن هم مرا می‌فرستی ایران، خودت می‌بری و خودت هم می‌آوری، یعنی می‌خواهم بگویم که الان من این حالت را دارم و از نظر قلبی کاملاً تسلیم خداوندم.»

اما خالق نواهای ماندگار ایرانی در همین مدت که زندگی در غرب را تجربه کرد، ماهیت استعماری آن را خیلی خوب شناخت: «غرب از نفوذ فرهنگ و تمدن‌های دیگر به داخل خود ترس و واهمه دارد. مثلاً اروپائیان حدود 400سال است که چشمان خود را بر روی سایر فرهنگ‌ها و تمدن‌های غیر اروپایی و غیر آمریکایی بسته‌اند، آمریکا که دیگر ماشاءالله مردمش با تمدن‌های بیرونی هیچ ارتباطی ندارند و کاملاً محدود و بسته‌اند، یعنی یک قاره‌ی بسته‌ای است و دوروبرشان هم کشورهایی که هستند همه بی‌ریشه‌اند، اما اروپائیان حالا به خاطر مهاجرت مسلمان‌ها بعد از جنگ جهانی دوم، اروپای شرقی و ترکیه مقداری با تمدن اسلامی ارتباط برقرار کرده و نزدیک‌تر شده‌اند اما باز آنها هم از این ارتباط می‌ترسند، چرا که 400سال آنها را از این ارتباط قطع کردند.»

این نوازنده‌ی برجسته و سرشناس تار و سه‌تار بعد از بازگشت به ایران در دهه‌ی 80 شمسی، کانون شیدا را در تهران راه انداخت و برنامه‌های مختلفی با همراهی هنرجویانش اجرا کرد. اما دوره‌ی دوم فعالیت کاری «استاد لطفی» در وطن خود، بیشتر به سبب مواضع انتقادی‌اش علیه «شجریان» و صحبت‌های سیاسی او در سال 88 مشهور است. به خصوص گفتگوی او با نشریه‌ی آسمان:

 

«شجریان از سال 57 و بعد از انقلاب تا امروز بالاترین حجم تولید و بیشترین و موفق‌ترین کنسرت‌ها را داشته است. اگر شجریان قبل از انقلاب یک دهم موسیقی تولید کرده بود، بعد از انقلاب صد در صد تولید داشته است. شخص آقای شجریان اگرچه مانند بسیاری از موسیقی‌دان‌ها دچار مشکلاتی بوده ولی هیچ‌وقت برنامه‌هایش قطع نشده، آثارش منتشر شده، کنسرت‌هایش برگزار شده و همیشه مجوز گرفته است. اولین کنسرت‌های این مملکت را در شهرستان‌ها شخص شجریان برگزار کرده است. خود آقای خاتمی در زمان وزارت‌شان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کنسرت اصفهان شجریان حضور داشتند. امروز من شخصاً نمی‌فهمم شجریان به عنوان یک موزیسین موفق که این همه کنسرت داده و کار تولید کرده و آثارش در رادیو و تلویزیون پخش شده و بیش از 300 کنسرت خارج از کشور داشته، چرا اکنون اعتراض می‌کند؟‌ من این را نمی‌فهمم. یک وقت شما را برای سالیان دراز محروم کرده‌اند و با کلی بدبختی یک کنسرت برگزار می‌کنید و هزارگونه مشکل دارید و اعتراض می‌کنید؛ اگر چنین شخصی بخواهد بر روی این مسائل صحبت کند قابل فهم است.

 

ضمن اینکه من اصلا دوست ندارم هنرمندان‌مان تریبون خودشان را از داخل به خارج از کشور ببرند. به همین دلیل شخص من هرگز با بی‌بی‌سی مصاحبه نکرده‌ام. با صدای آمریکا در طول 25 سال فعالیتم در خارج از کشور به طور مشروط مصاحبه کرده‌ام. بی‌بی‌سی، صدای آمریکا، رادیو بین‌المللی فرانسه و یا سایر رسانه‌های آن‌طرفی در 10 سال اخیر مواضع اپوزیسیون به ایران دارند و گاهی اوقات نیز کار را به براندازی حکومت نیز می‌کشانند. این را ما امروز به طور رسمی می‌دانیم و آخرین صحبت‌های وزیر امور خارجه انگلستان همه موید این رویکرد آن‌ها است. طبیعی است وقتی امروز رسانه‌های آن‌طرفی این امکان را به یک هنرمند می‌دهند تا بیاید در بی‌بی‌سی صحبت کند، حتماً باید در درجه‌ی اول اپوزیسیون یا نیمچه اپوزیسیون باشد. من حق دارم دوست نداشته باشم به عنوان یک هنرمند در صدای آمریکا و بی بی‌سی انگلستان که به عنوان دو ارگان دولتی مشغول فعالیت هستند، حرف بزنم. من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم، ترجیح نمی‌دهم هرگز در تریبون‌هایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند، هم‌صدا شوم. این سلیقه‌ی شخصی من است. ولی کسانی که این کار را می‌کنند اگر چه به آن‌ها انتقاد دارم اما کار آن‌ها را ممنوع نمی‌دانم. آن‌ها زندگی و مسئولیت خودشان را دارند. ولی باید مسئولیت را فردی نبینند.»

 

او بعد از بازگشت به آمریکا بسیار با انگیزه‌تر از قبل فعالیت می‌کرد: «من 61سال سن دارم که بالاخره یک عمر مفید است و از ساعت هفت و نیم، هشت صبح تا هشت شب در مکتب‌خانه و مؤسسه آوای شیدا فعالیت مستمر دارم و فقط جمعه‌ها آزادم و واقعاً مثل بولدوزر کار می‌کنم و کار می‌کنم تا نتایج آن دیده شود.» (کیهان فرهنگی) 

لطفی که یکسال از بیماری سرطان رنج می‌برد، طی ماه‌های گذشته چندبار در بیمارستان بستر شد. این موسیقدان بزرگ ایرانی بامداد روز جمعه 12 اردیبهشت دار فانی را وداع گفت، اما برای همیشه در حافظه‌ی موسیقی این سرزمین باقی ماند.

از جمله آلبوم‌های محمدرضا لطفی می‌توان به «به یاد عارف» (بیات ترک)، «چهره به چهره» (نوا)، «سپیده» (ماهور)، «چشمه نوش» (راست پنجگاه)، «جان جان» (سه‌گاه)، «معمای هستی» (شور)، «عشق داند» (ابوعطا)، «رمز عشق» (ماهور)، «گریه بید» (سه‌گاه-اصفهان)، «قافله‌سالار» (نوا-راست پنجگاه)، «پرواز عشق» (سه‌گاه-اصفهان)، «خموشانه» (ابوعطا-بیات ترک)، «چهارگاه»، «به یاد درویش خان» (تکنوازی سه‌تار)، «یادواره استاد نورعلی برومند» (گروه همنوازان شیدا، دستگاه شور)، «همیشه در میان» (بداهه نوازی تار و سه‌تار در شور و دشتی)، «بال در بال» (شعر و موسیقی با ه.ا.سایه)، «تنها یک خاطره» (بداهه نوازی تار و سنتور همراه با فرامرز پایور)، «وطنم ایران» (اجرای گروه همنوازان شیدا، 1387) و «ای عاشقان» (اجرای گروه همنوازان شیدا در بیات اصفهان, 1388) اشاره کرد. (خبرآنلاین)

منبع: مشرق نیوز


برچسب‌ها: خبرها

 
آرشیو مطالب
دیگر موارد


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 31412
Free counter and web stats